زندگی یعنی همین لبخند تو...
سلام قشنگم همه هستی ما میخام توی این پست از احوالات یک سال و یک ماهگیت بگم. نازنینم از دندونات بگم که شده هشت تا ماشالله. هنوز راه رفتن رو شروع نکردی جالبه بگم هر وقت من و بابایی میخایم دستت رو بگیریم و راه ببریمت با چنان قدرتی مخالفت میکنی که نگو پاهات رو توی دلت جمع میکنی و به زور میشینی ولی وقتی خونه باباجون میریم با خاله مهدیه کلی راه میری جوری که خاله خسته میشه.. . اینم بگم بعد یک سال که برا حمام رفتنت کلی گریه و زاری میکردی دیگه دختر خوبی شدی و توی وان دوست داری کلی آب بازی کنی و میخندی و به زور باید از حمام بیرونت بیاریم. از ناز کردنا و شکلک در آوردنت بگم که کلی ما رو میخندونه . سرت رو کج میکنی و با یه نگاه خاصی خودت رو لوس م...
نویسنده :
من و مامانم
0:12